بزرگترین مجموعه سخنان کوتاه و فلسفی با تاکید بر : FRIEDRICH VILHELM NIETZSCHE
**************************************/OMID AZIMI Private WEB Www.TOJIH.Lxb.ir

نیچه علاقه ی زیادی به موسیقی داشته تا جایی که دو تا از بهترین دوستاش(ریشارد واگنر و پیتر گاست)موسیقیدان بودن.نیچه "زندگی بدون موسیقی" رو "اشتباه" می دونسته.یاسپرس در کتاب جامعش راجع به نیچه اذعان میکنه :"هیچ فیلسوف دیگری به این سان کاملاً زیر نفوذ موسیقی نبوده . . ."

لازم است اضافه کنم در شبکه های داخلی از آهنگهای کلاسیک این بزرگ بهره برده میشود.

نیچه علاقه ی زیادی به موسیقی داشته تا جایی که دو تا از بهترین دوستاش(ریشارد واگنر و پیتر گاست)موسیقیدان بودن.نیچه "زندگی بدون موسیقی" رو "اشتباه" می دونسته.یاسپرس در کتاب جامعش راجع به نیچه اذعان میکنه :"هیچ فیلسوف دیگری به این سان کاملاً زیر نفوذ موسیقی نبوده."

نیچه از هفت سالگی به یادگیری پیانو می پردازه و نخستین آهنگشو تو 16 سالگی میسازه.در 24 سالگی شیفته ی موسیقی واگنر میشه (با در نظر گرفتن همه چیز،بدون موسیقی واگنر،نمی توانستم جوانی ام را تحمل کنم-نیچه،اینک آن انسان،ترجمه ی بهروز صفدری).شور و اشتیاق نیچه به موسیقی،به شدت با واگنر گره می خوره تا آنجا که نیچه، حد اعلای موسیقی رو،موسیقی واگنر عنوان می کنه.نیچه نخستین اثرش("زایش تراژدی از روح موسیقی") رو به موسیقی اختصاص میده و اونو به واگنر تقدیم می کنه.او همواره مشوق دوست موسیقیدانش،پیتر گاست بود و تلاش می کرد به اون در برگزاری اُپراهاش کمک کنه.

نیچه در طول دوران زندگی فکریش،بیش از 70 آهنگ ساخت که بیشترشون برای پیانو بود.نیچه در آهنگسازی آنچنان کامیاب نبود.یکی از کاراش با نام "ژرف اندیشی مانفرد" با واکنش منفی هانس بلو،رهبر بزرگ ارکستر واگنر مواجه شد.

نیچه تا اواخر عمرش پیوندی عمیق با موسیقی داشت،در واپسین سالهای هوشیاریش به گاست می نویسه:«دیگر چیزی را تشخیص نمی دهم،دیگر چیزی نمی شنونم،دیگر هیچ نمی خوانم.با وجود همه ی اینها هیچ چیز نیست که به سان سرنوشت موسیقی به من مربوط شود.» و در دوران جنون و یک سال پیش از مرگش که وضع سلامتیش به شدت رو به زوال بود،با شوق زیاد برای نواختن پیانوی گاست کف می زنه بی آنکه اونو شناخته باشه.

در زیر فهرست تمام آهنگ های نیچه به همراه امکان دانلودشان را قرار داده ام و در انتها هم مقاله ای خواندنی و البته ترجمه شده به فارسی، با عنوان "نیچه و موسیقی" از کریستف لاندرر گذاشتم.

1854-1861

1- Melodiefragment

2- Sonatine op. 2

3-Sonate D-dur

4-Sonate G-dur

5-Geburtstagssinfonie (V?,Klav)

6-Marcia

7-Klavierskizze

8-Sonata

9-Ouvertüre (Streichorchester)

10-Es zieht ein stiller Engel (Ch? / Satzübung)

11-Maestoso brio

12-Vivace / Allegro

13-Allegro con brio (Klav 4ms)

14-Hoch tut euch auf (4 und 3 gemSt)

15-Jesu meine Zuversicht (Motette, 2 Entwürfe)

16-Aus der Tiefe rufe ich (Singstimme, Klavier)

17-Streichquartettsatz

18- Einleitung zu ...? / Fugenfragment

19-Einleitung (Klav 4ms)

20-Missa (Soli, gemCh, Orch; Fragmente)

21-Fragment

22-Phantasie

23-Entwürfe zu "Miserere" (5 gemSt), 3 Skizzen

24-Schluß eines Klavierstücks

25-Einleitung

26-Weihnachtsoratorium (Soli, gemCh, Orch), Klavierauszug

27-Entwürfe zu 6 Teilen und unbestimmbare Fragmente)

28- Schmerz ist der Grundtonn der Natur (Klav 4ms)

29-Skizze zu Byrons “Foscari”

30- Ermanarich-Symphonie (Entwurf, Klav 4ms)

31- Presto (Klav 4ms)

32-Verschiedene Skizzen

 

1861-1887

1-Mein Platz vor der Tür (SingSt, Klav)

2- Heldenklage

3- Fragment

4-Entwurf zu “Merlin”

5- Ungarischer Marsch

6- Zigeuertanz

7- Edes titok (Süßes Geheimnis)

8-Aus der Jugendzeit (SingSt, Klav)

9- So lach doch mal

10-Da geht ein (2ms und SingSt, Klav)

11- Im Mondschein auf der Puszta

12- Ermanarich

13- Unserer Altvordern eingedenk: Zwei polnische Tänza. a) Mazurka, b) Aus der Czarda

14- Das zerbrochene Ringlein (SprechSt, Klav)

15- Albumblatt

16-Große Sonate (Fragment

17-Wie sich Rebenranken schwingen (SingSt, Klav)

18-Das “Fragment an sich”

19-Entwürfe zu “Sylvesternacht”

20- Eine Sylvesternacht (V, Klav)

21- Beschwärung (SingSt, Klav)

22-Unendlich

23-Verwelkt

24-Ungewitter

25-Gern und gerner (2 Fassungen)

26-Das Kind an die erloschene Kerze

27-Es winkt und neigt sich

28-Junge Fischerin (2 Fassungen

29-Sonne des Schlaflosen (SingSt, Klav)

30-O weint um sie

31-Kyrie (Ch, KA)

32-Herbstliche sonnige Tage (4 SoloSt, Klav)

33-Ade! Ich muß nun gehen (gemCh)

34-Das “Fragment an sich” (1871)

35-Nachklang einer Sylvesternacht (Klav 4ms)

36-Kirchengeschichtliches Responsorium (MCh, Klav)

37-Manfred-Meditation (Klav 4ms und Skizze zur Instrumentation)

38-Monodie à deux (Lob der Barmherzigkeit) (Klav 4ms)

39-Hymnus an die Freundschaft (Kanon à 3 / Klav 4 ms / Klav 2ms)

40-Gebet an das Leben (SingSt, Klav)

41-Hymnus an das Leben (gemCh, Orch)                                                                                               


 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

نیچه قطعه شعر زیر رو در جواب هاینریش فن اشتاین،استاد جوان دانشگاه برلین و کسی که برای دیداری سه روزه در آگوست 1884 در سیلس-ماریا به دیدارش اومده بود سرود،ظاهرا هاینریش از طرف کوزیما واگنر، زن ریچارد واگنر،ماموریت داشته که نیچه رو از انتشار "نیچه علیه واگنر" منصرف کنه اما در این سه روز نیچه تأثیر زیادی رو اون می ذاره،هاینریش در نامه ای به نیچه می نویسه:«روزهای سیلس-ماریا برای من خاطره ای بزرگ است.این ایام بخش مهم و تقدیس شده ی زندگی من است.تنها با توسل به چنین رخدادهایی است که من رویارویی با وجود وحشتناک را ممکن و بالاتر از آن،ارزشمند و سزاوار می یابم.»نیچه هم بی درنگ شعر زیر رو براش می فرسته که بعدها تحت عنوان «از فراز کوه های بلند» به فراسوی نیک و بد ضمیمه میشه.

از فراسوی کوهای بلند

ای نیمروز زندگی! ای دوره ی شادکامی!

ای باغ تابستانی!

ای نیک بختیِ مشوش ایستادن،جستن و انتظار کشیدن:

شب و روز دوستان را من چشم در راهم

هنگام فرا رسید،هنگام،ای دوستان کجایید؟بیایید!

 

آیا از برای شما نیست

که خاکستری آن یخچال کوهستانی با گل های سرخ تزئین شده است؟

جویبار به جست و جوی شماست،

ابر و باد مشتاقانه در بلندای آسمان آبی نفوذ می کند و می رود،

در جست و جوی شما از دورترین چشم انداز پرنده.

 

در رفیع ترین مکان برای شما سفره ام مهیاست:

کیست که چنین

در نزدیکی اختران،در دوردست ظلمانی ترین پرتگاه هاست؟

قلمرو من- کدام قلمرو چنین گسترده بوده است؟

و شهد من- کیست که آن را چشیده باشد؟

 

ای دوستان،شما اینجایید- افسوس آیا من دیگر آن نیستم

که شما می جستید؟

تردید می کنید،شگفت زده می شوید- آه،کاش از خشم می غریدید!

من- دیگر آن نیستم؟دست،گام و چهره ی مرا اشتباه گرفته اید؟

ای دوستان- پس من چیستم؟ آیا من نیستم؟

 

کسی دیگر شدم؟ و با خود بیگانه؟

از خود سرچشمه گرفته؟

مبارزی که خویشتن را بارها شکست داده؟

بارها با نیروی خویش جنگیده،

با پیروزی بر خویشتن زخم خورده و راهش بسته؟

 

آیا من به دنبال جایی می گردم که باد شدیدتر می وزد؟

آیا من آموخته ام جایی زندگی کنم

که هیچ کس در آنجا زندگی نکرده، در آن محدوده ی خرس های قطبی،

و انسان و خدا، هراس و دعا را از یاد بردم؟

 

ای دوستان قدیمی! ببینید! حال رنگ پریده

به من می نگرید، لبریز از عشق و کینه!

نه، بروید! خشم نگیرید! اینجا- شما نمی توانید زندگی کنید؟

اینجا در همان قلمرو دورترین یخ و صخره ها-

اینجا باید شکارچی بود و به سان بز کوهی.

 

شکارچی بدی شدم! ببینید

کمانم چه کشیده است!

قوی ترین بود که چنین کمانی را کشید...

اکنون افسوس! این تیر خطرناک است

و هیچ تیری به آن نمی ماند- از اینجا دور شوید! برای حفظ سلامتی خویش!...

 

پشت کردید؟- ای دل، تو به کفایت فریفته ای

امیدت پاینده باد:

برای دوستان جدید درهای خویش را باز بگذار!

از دوستان قدیم دست بردار! از خاطره ها دست بردار!

زمانی جوان بودی، ولی اکنون جوانی بهتری داری!

 

چه بود که ما را به هم پیوند داد، بند یک امید

کیست که این نشانه هایی را بخواند

که زمانی عشق نگاشته است و اکنون رنگ می بازد؟

به کاغذی می ماند که دست از گرفتن آن

شرم دارد،زرد شده و سوخته.

 

دیگر دوستانی نیستند، اینان- چه نامی بر انان نهم؟-

تنها شبحی اند از دوستان!

شب ها دلم می تپد و ضربه ای به پنجره ام می خورد

به من می نگرد و می گوید:«ما که زمانی دوست بودیم؟»

- آه، ای سخن پژمرده که زمانی عطر گل ها داشتی!

 

آه، ای شوق جوانی که در باب شناخت خویش به راه خطا رفتی،

ای آنکه در شوق دیدارت می سوختم،

ای که فکر می کردم خویشاوند و حال دگرگون منی،

پیر شدی و دور:

حال تنها کسی که دگرگون شود،خویش من می ماند.

 

ای نیمروز زندگی! ای دومین دوره ی جوانی!

ای باغ تابستانی!

ای نیک بختی مشوش ایستادن و جستن و انتظار کشیدن!

شب و روز دوستان را من چشم در راهم،

دوستان جدید! هنگامش رسید! بیایید!

***

این نغمه به پایان رسید- آن شوق فریاد شیرین

در گلو خفه شد

جادوگری چنین کرد، دوستی در ساعتی مناسب،

دوست نیمروز- نه! نپرسید کیست- نیمروز بود که یک دو شد...

 

حال با اطمینان از پیروزی جشن می گیریم،

جشن جشن ها:

زرتشت، دوست ما می آید،مهمان مهمان ها!

جهان می خندد، این پرده ی زشت را به کناری می زند،

عروسی نور و ظلمت فرا می رسد...

 

(منبع:فراسوی نیک و بد-ترجمه ی دکتر سعید فیروزآبادی)





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

هرگز مباد آن که کسی را یارا و پروای آن باشد

که از من پرسد کجاست آن جا که موطن و مأوا توانم یافت

نه مکان و نه ساعات گریزپای و سپنجی

مرا پابسته ی خود نتوانند ساخت

من چون عقاب،آزادم.

(منبع:"نیچه،درآمدی به فهم فلسفه ورزی او" اثر کارل یاسپرس-ترجمه ی سیاوش جمادی)





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

ابَرمَردَت

تن خراش پنجه های سرد و سخت شب را

بر لختی بغض فروخورده

به اوج نعره های بلند و هُرم سرمستی خویش

نمی فروشد،

درد او لذّت است و نفرین،آفرین اش.

***
ابرمردت

حجم این خدایان دست آموز

گرد اندیشه هاشان هرزه و مرموز را

ابراهیم می شود

جانانه از اوج کذب

به زیر می کشد.

***
ابرمردت

تک تاخت آن نبردها

میان حقیقت و خویش

دلیرانه سرانجام

گام می نهد به فراسو

سرزمین حیرت و نور

رقص و آواز

پا،بال بهر پرواز

جام جنون سر می باید کشید

چنان که سر کشید و خموش ماند...

آری ای رادمرد

تو خود تویی آن یگانه مرد.





BY امید عظیمی_OMID AZIMI
LAST POSTs

صفحه قبل 1 صفحه بعد

OMID ARCHIVE
OMID DAILY LINKs
www.TOJIH.Lxb.ir